چرا "انذار"؟

چرا "انذار"؟

 

در ادامۀ بحث «رجعت» (جلسۀ 16، 16 رمضان 1444) به تبیین موضوع «چرا "انذار"؟» می‌پردازیم.

در مسیر بررسی کیفیت سیر خلقت در رجعت به سوره‌های طواسین (شعراء، نمل و قصص) رسیدیم. آنچه که به طور کلی از این سه سوره دریافتیم موعظه گرفتن در مسیر حق و باطل است؛ البته نه آن حق و باطلی که خودمان تصور کرده‌ایم. حق و باطلی که یک نگاه است به رابطۀ کثرت و وحدت.

در این سه سوره، کثرت به عنوان جلب سود و دفع ضرر شخصی از تولد تا مرگ نشان داده شده است که در آن عقل، تعطیل است و احساس و عواطف تصمیم‌گیری می‌کند. هرچند در بعضی انسان‌ها کار از این هم خراب‌تر شده؛ عقل و احساس هر دو کنار رفته و نظر دیگران و به عبارتی عُرف، درست و غلط را برایشان مشخص می‌کند! درمقابل در این سوره‌ها، به دین کامل تشویق شده که نگاه کثرت عین وحدت و وحدت عین کثرت را ترویج می‌کند و با اعتصام به وحی الهی حاصل می‌شود.

ورود در حقیقت قرآن، ورود در سختی‌هاست. بدترین نوع سختی هم پا گذاشتن روی منیت و مبادی حب و بغض شخصی است. این آیات بشارت به این است که صبر در راه مشکلات دین و نه مشکلات شخصی و اعتصام به قرآن انسان‌ها را به حضور ذات می‌رساند که در دوران رجعت اتفاق می‌افتد. پیش از آن در زمان هیچ یک از انبیاء شرایط برای ظهور ذات الهی و اجابت دعوتشان فراهم نشد و خدا در نظامی که تا به امروز بوده ظهور نداشته است.

با بررسی آیات قرآن می‌بینیم که آیات محدودی به اعمال عبادی مثل نماز و روزه و مانند آن می‌پردازند و بیشتر آیات بر روی بینش انسان متمرکز شده‌اند. این نشان می‌دهد که کمال به ظاهر اعمال نیست و به خُلق و روحیه و نگاه به هستی بستگی دارد.

در سورۀ شعرا هم خداوند پس از اینکه اختیار را به عنوان مشیت الهی عنوان می‌کند تاریخ ظهور حق در زمان‌مندی را مرور می‌کند. از آیۀ 10 تا 21 سورۀ شعراء جریان حضرت موسی(علیه‌السلام) را می‌خوانیم؛ آنجا که خداوند به ایشان ندا داد که خودت را به قوم فرعون برسان. منظور از قوم فرعون، کسانی هستند که روحیۀ فرعونی دارند و از فرهنگ او تبعیت می‌کنند. موسی اظهار می‌کند که می‌ترسم مرا تکذیب کنند و از تنگی سینه در انجام این مسئولیت شکایت می‌کند؛ چرا که هر چه معرفت بالاتر باشد با مشاهدۀ تکذیب خدا و رسولانش درد و فشار بیشتری به انسان وارد می‌شود. چنانکه فرد عصبانی آن‌قدر گرفتار منیت است که فقط به فکر اِعمال غضب است؛ اما یک انسان روشن‌ضمیر می‌بیند که او در آتش غضب گرفتار است و خودش نمی‌فهمد.

خداوند در پاسخ به موسی می‌فرماید: "كَلَّا ۖ فَاذْهَبَا بِآيَاتِنَا ۖ إِنَّا مَعَكُمْ مُسْتَمِعُونَ"[1]؛ نه، چنين نيست؛ نشانه‌هاى ما را [براى آنان‌] بِبَريد كه ما با شما شنونده‌ايم.

کلمۀ "إِنَّا" نشان می‌دهد که خدا و آینه‌های تمام‌نمایش که احدیت و واحدیت یا همان حقیقت نوری محمد و علی(علیهماالسلام) هستند همواره در مسیر حرکت انبیاء همراهشان بوده‌اند.

فرعون در پاسخ به موسی گفت: "قَالَ أَلَمْ نُرَبِّكَ فِينَا وَلِيدًا وَ لَبِثْتَ فِينَا مِنْ عُمُرِكَ سِنِينَ"[2]؛

گفت: آيا به هنگام كودكى نزد خود پرورشت نداديم و تو چند سال از عمرت را در ميان ما نگذارندى؟

درواقع به موسی کنایه می‌زند که تو ریزه‌خوار سفرۀ ما بودی و حالا در مقابل ما قد علم کردی! همان حرفی که استکبار جهانی در مواجهه با انقلاب ایران می‌زند و تاب این را ندارد که ایران از سلطۀ همیشگی‌اش بیرون رود.

فرعون خطای موسی در کشتن یک انسان را به رخ او می‌کشد: "وَفَعَلْتَ فَعْلَتَكَ الَّتِي فَعَلْتَ وَأَنْتَ مِنَ الْكَافِرِينَ"[3]؛ و آن كار را كه از تو سرزد مرتكب شدى؛ پس تو كافر نعمتى.

موسی(علیه‌السلام) در پاسخ فرمود: "قَالَ فَعَلْتُهَا إِذًا وَأَنَا مِنَ الضَّالِّينَ فَفَرَرْتُ مِنْكُمْ لَمَّا خِفْتُكُمْ فَوَهَبَ لِي رَبِّي حُكْمًا وَجَعَلَنِي مِنَ الْمُرْسَلِينَ"[4]؛ گفت: «آن را هنگامى مرتكب شدم كه از گمراهان بودم و چون از شما ترسيدم گريختم. ولى پروردگار من به من نبوت داد و مرا در شمار پيامبران آورد.»

درواقع موسی زمانی آن خطا را مرتکب شد که تحت تربیت و تسلط فرعون بود. ولی حالا دیگر از فرعونیان فرار کرده بود و دیگر آن آدمِ سابق نبود.

پس اگر روحیۀ انسان روحیۀ فرعونی باشد موسی هم که باشد ضالّ و گمراه است. باید از حماقت‌ها و رذایل و منیت‌ها فرار کرد تا خداوند عقل انسان را زنده کند و او را در زمرۀ رسولان قرار دهد.  

نمی‌شود سر جای خودمان بنشینیم و از خدا ارتقاء و عروج را بخواهیم. باید با فرار از روحیۀ منیت و نفس فرعونی استعداد رشد را در خود ایجاد کنیم. این فرار از خود، لازمۀ تکامل است. مثل کودک شیرخواری که برای اینکه غذا بخورد باید از اقتضائات نوزادی و کودکی بیرون بیاید تا استعداد خوردن غذاهای دیگر را پیدا کند؛ وگرنه مادر که بخل ندارد.

در ادامۀ سورۀ شعراء جریان چند پیامبر دیگر هم بیان می‌شود و درنهایت به پیامبر خاتم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌رسد:

"وَإِنَّهُ لَتَنْزِيلُ رَبِّ الْعَالَمِينَ، نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ، عَلَىٰ قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرِينَ"[5]؛

و بی‌تردید این قران نازل‌شدۀ پروردگار عالمیان است که روح‌الامین آن را نازل کرده است بر قلب تو تا از بیم‌دهندگان باشی.

آیه اشاره به عظمت قرآن دارد که شامل ربوبیت حق در قوس صعود و نزول برای تمام عالمین است و علت نزول آن از رب‌العالمین، انذار و ترساندن مردم بیان شده است. اما اصلاً چرا باید انبیاء برای انذار آمده باشند؟ مگر خداوند انسان‌ها را گمراه خلق کرده که حالا به کسانی نیاز داشته باشند که انذارشان کنند؟! نه؛ اصلاً جریان گناه و خطا در میان نیست. خداوند با ظهور از وحدت در کثرات پشت پرده رفته و باید پیامبرانی باشند که این وحدت را به انسان‌ها یادآوری کنند تا در کثرات غرق نشوند. چون خاصیت عالم کثرت، تخاصم و تنازع و ترکیب است و وحدت در آن گم می‌شود[6].

در ادامه می‌فرماید:"كَذَٰلِكَ سَلَكْنَاهُ فِي قُلُوبِ الْمُجْرِمِينَ، لَا يُؤْمِنُونَ بِهِ حَتَّىٰ يَرَوُا الْعَذَابَ الْأَلِيمَ، فَيَأْتِيَهُمْ بَغْتَةً وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ"[7]؛

این‌چنین قرآن را در دل‌های مجرمین انداختیم، به آن ایمان نمی‌آورند تا عذاب الیم را ببینند، که به طور ناگهانی به آن‌ها می‌رسد؛ درحالی‌که ایشان نمی‌فهمند!

این مجرمان همان کسانی هستند که از وحدت دور شدند و راه کثرت و منیت را در پیش گرفتند. سرانجامشان هم عذاب دردناک است که ناگهان بر آنان می‌رسد. منظور از این عذاب، عذاب برزخ و روز قیامت نیست؛ چرا که کسی نیست که بمیرد و عذاب را نفهمد. این عذاب در همین دنیا به آن‌ها می‌رسد و مربوط به ایام رجعت است.

"هَلْ أُنَبِّئُكُمْ عَلَىٰ مَنْ تَنَزَّلُ الشَّيَاطِينُ، تَنَزَّلُ عَلَىٰ كُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ، يُلْقُونَ السَّمْعَ وَأَكْثَرُهُمْ كَاذِبُونَ"[8]؛

 آیا می‌خواهید من شما را آگاه سازم که شیاطین بر چه کسانی نازل می‌شوند؟ بر هر بسيار دروغگوى گنه‌كار نازل مى‌شوند. گوش فرامى‌دهند و بيشترينشان دروغگويانند.

بنابراین کسانی القای شیاطین را می‌گیرند که موعظه‌ها را می‌شنوند؛ ولی عمل نمی‌کنند؛ یعنی در تصدیق، دروغگو هستند و این همان اصل و ریشۀ تکذیب کردن حقیقت است.

برای تبیین چرایی منذر بودن انبیاء، آیاتی از سورۀ بقره را بررسی می‌کنیم:

"زُيِّنَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَيَسْخَرُونَ مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا ۘ وَالَّذِينَ اتَّقَوْا فَوْقَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ۗ وَاللَّهُ يَرْزُقُ مَنْ يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ"[9]؛

زندگى دنيا در چشم كافران آراسته شده است و مؤمنان را ريشخند مى‌كنند و [حال آنكه‌] كسانى كه تقواپيشه بوده‌اند، در روز رستاخيز، از آنان برترند و خدا به هر كه بخواهد، بى‌شمار روزى مى‌دهد.

حیات دنیا فی‌نفسه زشت و ناپسند نیست؛ چون مخلوق خداست. اما برای کسانی زینت داده می‌شود که این حیات دنیا را برای نفع شخصی می‌خواهند. وگرنه اگر کسی اموال و اولاد و... را در مسیر ایمان و عمل صالح بخواهد محبتش جزئی و شخصی نیست و با این‌ها به خدا نزدیک می‌شود.

"كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ ۚ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ ۖ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ ۗ وَاللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ"[10]؛

مردم، امتى واحد بودند؛ پس خداوند پيامبران را بشارت‌دهنده و بيم‌دهنده برانگيخت و با آنان، كتاب [خود] را به حق فرو فرستاد، تا ميان مردم در آنچه با هم اختلاف داشتند داورى كند. و جز كسانى كه [كتاب‌] به آنان داده شد -پس از آنكه دلايل روشن براى آنان آمد- به خاطر ستم كه ميانشان بود در آن اختلاف نكرد. پس خداوند آنان را كه ايمان آورده بودند، به اذن خويش، به حقيقت آنچه كه در آن اختلاف داشتند، هدايت كرد. و خدا هر كه را بخواهد به راه راست هدايت مى‌كند.

طبق این آیه تمام مردم امت واحدی بودند. خدا رسولانی فرستاد که آنان را به این وحدتی که در آن هستند بشارت دهد و در عین حال انذار دهد که مراقب باشند با کثرات از این وحدت دور نیفتند. چون در عین حال که همه نفس انسانی دارند مراتب نیز پذیرفته‌اند و در کثرات قرار گرفته‌اند. یعنی وحدت در وحدتش نمانده و کثرات ظهور کرده است. اقتضای ظهور کثرت هم انذار است تا این وحدت فراموش نشود. پس انذار ریشه در بشارت دارد که وحدت در مراتب کثرت به خطر نیفتد.

بنابراین اختلافاتی که ما با خود و خانواده و اطرافیانمان داریم ریشه در این دارد که ما وحدت را نمی‌بینیم و به کثرت توجه داریم. درحالی‌که همه انسان هستیم و نفس ناطقه داریم؛ اما چون در عالم من و تویی قرار گرفته‌ایم از انسانیت دور افتاده‌ایم و گرفتار شهوت و غضب حیوانی هستیم.

اینجاست که خداوند انبیاء را به عنوان مُنذِر می‌فرستد که ما فراموش نکنیم که از یک خدا و یک پدر و مادر هستیم و خدا همواره در ما ساری و جاری است.

خداوند با هر نبی هم اعجازی فرستاده که میان مردم حکم کند در آنچه که در آن به اختلاف افتاده‌اند. اصل این اعجاز همان شریعت است که در قالب واجب و حرام فقهی و اخلاقی و عرفانی برای ما آمده است. این شریعت آمده تا کثرت را متعادل کند تا وحدت در خفا نیفتد. حال ببینید ما چقدر کار داریم؛ ولی بر سر من و تو با هم می‌جنگیم!

در ادامه می‌فرماید همان چیزی که خدا فرستاد تا اختلاف را بردارد و به وحدت برگرداند باعث اختلاف می‌شود! نشان می‌دهد چقدر مردم از وحدت دورند و غل و زنجیر کثرت آن‌ها را دربند کرده است. این‌ها انسان‌های بی‌معرفت و به عبارتی یاغی و ستمکار بر نفس هستند. اما آن‌هایی که به غیب وصل ماندند و سوسوی وحدت در آن‌ها تلألؤ می‌کند هدایت می‌شوند.

در ادامه می‌فرماید:

"أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ ۖ مَسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَالضَّرَّاءُ وَ زُلْزِلُوا حَتَّىٰ يَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَىٰ نَصْرُ اللَّهِ ۗ أَلَا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِيبٌ"[11]؛

مى‌پنداريد كه به بهشت خواهيد رفت؟ و هنوز آنچه بر سر پيشينيان شما آمده، بر سر شما نيامده؟ به ايشان سختى و رنج رسيد و متزلزل شدند، تا آنجا كه پيامبر و مؤمنانى كه با او بودند، گفتند: پس يارى خدا كى خواهد رسيد؟ بدان كه يارى خدا نزدیک است.

پس بدون سختی و فشار و درد، راهی برای رسیدن به عالم رجعت نداریم. چنانکه امت‌های پیشین هم که رجعت برایشان امضا شد همین مسیر را طی کردند.

معمولاً در زلزله، خانه و زندگی انسان از بین می‌رود و خودش می‌ماند و خودش. سختی‌های مسیر رجعت هم به فرمایش آیه همچون زلزله، کوبنده است؛ تا جایی که حتی کسانی که با انبیاء در عالم وحدت بودند صدایشان درآمده که پس یاری خدا کجاست؟! و جانشان این ندا را شنیده که "أَلَا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِيبٌ".

 

 

 

 

 

 


[1] - سورۀ شعراء، آیۀ15

[2] - سورۀ شعراء، آیۀ18

[3] - سورۀ شعراء، آیۀ 19

[4] - سورۀ شعراء، آیات20 و 21

[5] - سورۀ شعراء، آیات 192-194

[6] - در انتهای این جلسه با آیاتی از قرآن این موضوع بیشتر بررسی می‌شود.

[7] - سورۀ شعراء، آیۀ200

[8] - سورۀ شعراء، آیات 221-223

[9] - سورۀ بقره، آیۀ212

[10] - سورۀ بقره، آیۀ213

[11] - سورۀ بقره، آیۀ214

 



نظرات کاربران

//